زبان، جوان، حيات اجتماعي


 

نويسنده: زرتشت زمانيان




 

آدمي، پاي در گِل زبان دارد
 

اين روزها که به نوشتن پيرامون زبان فکر مي کنم، نگاه و درکم نسبت به زبان و مواجهه با پيچيدگي مبهوت کننده ي فلسفه پردازي هاي سده ي بيستم، حول زبان از يک سو، مسئله ي مخاطب و قالب ژورنال از سوي ديگر و در کنار اين دو، وسوسه ي ورود ساده و سر راست به موضوع، ذهنم را مشغول کرده است.
مرا بگو که انگار دارم حديث نفس مي کنم! بد هم نيست، مي خواهم سعي کنم بدون شهيد کردن مسئله ي زبان، با يک تجربه ي مشترک، راهي به وجه فلسفي زبان باز کنيم؛ فعل جمع به کار مي برم، چرا که شما هم بايد به اين تجربه کمک کنيد.
انسان موجودي اجتماعي است که با نيازهاي پيرامون خود وارد تعامل مي شود. اين تعامل، لزوما کارهاي سخت و انرژي بر و يا سرو کار داشتن با ديگران نيست. حتي هنگامي که نشسته ايم و فقط با چشم اطراف را مي نگريم هم در حال کنش هستيم. بياييد با هم اين فرآيند را مرور کنيم. همين که چشم باز مي کنيم، شروع مي کنيم به مفصل بندي پيرامون مان. يعني چيزها را از هم تفکيک يا تمييز مي کنيم، اما آيا غير از اين است که براي آن چيزها اسم مي گذاريم؟ يعني تسميه مي کنيم؟ حتي هنگامي که به چيزهاي غير مادي فکر مي کنيم، يعني به مفاهيم، باز هم اين روند در کار است. مفاهيم را با معنا کردن تعيّن مي بخشيم و هيچ يک از اين فرآيندها (تفکيک، تمييز، معنابخشي و...) بيرون از زبان نيستند. به بيان ديگر، ما با تکيه بر زبان است که مي توانيم به تفکيک، تمييز و درک پديده هاي پيرامون مان برسيم.
«هايدگر»، فيلسوف بزرگ قرن بيستم، در اين زمينه مي گويد: «انديشه خانه ي هستي است و زبان، خانه ي انديشه.» اين گفته، جاي تأمل بسيار دارد. جمله ي ابتداي مقاله را هم در همين باب نوشته ام. در مجموع، زبان ساختاري است که همه ي تجربه هاي ما، دست کم آن گاه که بايد معنادار شوند، درون آن جاي مي گيرند و اگر بخواهيم وجه تمثيلي به آن بدهيم، مي توانيم زبان را مانند ظرفي در نظر بگيريم که انديشه هاي ما از دنياي پيرامون مان را شکل مي دهد و چارچوب بندي مي کند.
در ادامه اجازه دهيد تجربه اي ديگر را که مي توان گفت همه داشته ايم، مرور کنيم؛ آيا تا به حال پيش آمده که به فرد يا جمعي در موقعيتي، براي اولين بار بر بخوريد و با رد و بدل شدن چند جمله و چشيدن مزه ي دهن هم ديگر، بفهميد که «کر» هم نيستيد و هر يک راه خود را بکشيد و برويد؟ يا بر عکس خيلي راحت با آن ها «بُر» بخوريد؟
ببينم، اصلا تا همين پاراگراف قبل، از من نويسنده چه برداشتي داشتيد؟ طي چند جمله ي قبل چه برداشتي پيدا کرديد؟ منظورم اين است که من از چه «جَنَمي» هستم؟ کمک تان مي کنم. آيا قضاوت شما بر مبناي جمله پردازي هاي من و کليد واژه هايي از قبيل فلسفه، زبان، تفاوت، تمييز و اين اواخر کر و بُر خوردن و جَنَم صورت نگرفته است؟ آيا اين واژه ها و جملاتي که با ادبياتي به خصوص با آنها ساخته و پرداخته مي شود، تداعي کننده ي نوع و يا انواع به خصوصي از آدم ها نيست؟ تقسيم بندي هايي از قبيل: بچه زرنگ، بچه با حال، بچه مثبت، چت باز، وبگرد و خلاف سنگين. کافي شاپ نشين ها که دسته اي از آن ها مشق روشن فکري مي کنند، قطعا ً ادبيات گفتاري و تقسيم بندي هاي زباني متناظر با خود را دارند. به صورتي که هر کس مي تواند بفهمد گروهي که هر يک از اين اصطلاحات را به کار مي برند، جزو کدام سنخ و قشر اجتماعي هستند تا ميزان دوري يا نزديکي خود را به آن گروه - به منظور تحکيم ارتباط يا دوري از آن ها - تشخيص دهد.
انسان موجودي اجتماعي است و شخصيت اجتماعي هر يک از افراد جامعه، برآيندي از تلاقي دواير گروه هاي اجتماعي متعددي (مانند خانواده، گروه هاي دوستي، گروه هاي شغلي، کلوپ هاي ورزشي، تفريحي، گروه ها و احزاب سياسي و....) است که فرد با عضويت در هر يک، فرآيند جامعه پذيري در آن را طي مي کند. البته واضح است که عضويت هر يک از افراد جامعه به فراخور جنسيت، سن، اقتصاد، فرهنگ و... در اين گروه هاي اجتماعي متفاوت است.
حال، اگر فرهنگ را مجموعه ي باورهايي که حقيقي تلقي مي شوند، در نظر بگيريم، آن گاه پيوند آن با زبان روشن مي شود. فرهنگ در سطح کلان، پديده ي يک دستي نيست؛ يعني مجموعه ي باورهايي در دل فرهنگ کلان پيدا مي شوند که از سوي گروه هاي خاص، حقيقي پنداشته مي شوند و مبناي تفکر، عمل و گويش پيروان آن خرده فرهنگ ها قرار مي گيرند. اين باورها چه در مورد پديده هاي فيزيکي (مانند اشيا) و چه در مورد مفاهيم انتزاعي (مانند عدالت، رستگاري و...) شکل گرفته باشند، هنگامي که قرار باشد به مبناي روابط درون گروهي تبديل شوند، بايد از کانال زبان ارائه شوند و اين جاست که زبان در برقراري ارتباطات و تعاملات درون و بيرون گروهي نقش کليدي ايفا مي کند. براي مثال عضويت جوانان در گروه هاي به خصوصي، پر رنگ تر است و بعضي از اين گروهها، اساساً مقتضاي روابط جوانان هستند و طبيعي است که اعضاي اصلي اين گروه ها، زبان و ادبيات خاص خود را براي تعامل درون گروهي تعريف و بدين وسيله هويت گروهي خود را تثبيت و حفظ کنند.
اهميت گروه ها، نزد متفکراني مانند: «پارسونز» و «هاناآرنت» بسيار زياد است. آن ها وجود گروه ها، پيوند ها، هويت هاي گروهي محکم و حلقه هاي اجتماعي مستحکم را سدّ راه پديد آمدن جامعه ي توده وار مي دانند که بستري مناسب براي ظهور توتاليتاريانيسم و فاشيسم است، مانند آنچه آلمان هيتلري تجربه کرد.
شرايطي را فرض کنيد که وابستگي ها و ساختار هاي گروهي، سست شده و از ميان بروند و جامعه اي توده وار پديد آيد که هيچ گونه پيوندي ميان اجزاي آن وجود ندارد و با هر بادي به اطراف پراکنده مي شوند. عدم وجود تمايزهاي ساختاري و گروه هاي اجتماعي، باعث از بين رفتن گفتمان هاي مختلف و ادبيات زباني گوناگون در سطح جامعه مي شود و با محو شدن خرده فرهنگ ها و گروه هاي اجتماعي مختلف، فضاي تک گفتماني در جامعه رشد خواهد کرد که تمام گفتمان هاي ديگر و به دنبال آن، حتي شيوه هاي گفتاري و زباني را کم رنگ يا حتي محو خواهد کرد. اين امر (گسست وابستگي ها و هويت هاي گروهي)، در مقياس بزرگ، منجر به فرو پاشي ساختار اجتماعي مي شود، افراد دچار اضطراب شأني مي شوند، يعني قادر به تعريف و تعيين جايگاه و منزلت خود در محيط به هم ريخته ي يپرامون نيستند و نهايتا ً در اين ميان، افراد اجتماع چون شکل توده به خودگرفته اند، انسجام پذيري آن ها به شدت افزايش مي يابد و چنان چه ايدئولوژي اي پيدا شود که با قاطعيت به آن ها وعده ي اعاده ي هويت بدهد، به سرعت و با قالبيتي زياد و خيره کننده منسجم مي شوند و فجايعي مانند جنگ جهاني دوم را به راه مي اندازند.
در مجموع بايد گفت، با توجه به کارکرد زبان، پيوندهاي گروهي، وابسته به ارتباط است و ارتباط هاي گروهي به شدت وابسته به زبان و با اين اوصاف ممکن است کارکرد زبان مخفي، اختفا و پنهان کاري به نظر آيد، اما مطمئناً کارکرد مهم تري نيز خواهد داشت که تحکيم پيوندهاي گروهي است.
زبان مخفي در کنار مجموعه ي رفتار ها و کارکردهايي قرار مي گيرد که هويت گروهي را شکل مي دهند و اين رابطه، البته تکويني (constitutive) است. کارکرد معنا سازي که توسط زبان انجام مي گيرد، آن را به معياري قابل اتکا براي تفکيک و گونه بندي گروه ها به ويژه گروه هاي جوانان تبديل مي کند.
زبان، ابزار ابراز هويت نيز هست و اين بار اصرار کنش گران، بر کاربرد نوع به خصوصي از آن معلوم مي شود.
پديده هاي تکنولوژيک، مانند وسايل ارتباطي چون اينترنت، تلفن همراه و شيوه هاي کاملاً زباني - نوشتاري ارتباط مانند پيام کوتاه (SMS)، گونه هايي از زبان مخفي را پديد آورده که کاربران شان به واسطه ي آن ها ابراز هويت و باز توليد هويت مي کنند.
پديده هاي رسانه اي - مجازي و فضاهايي نظير فيس بوک، موجد گروه هاي جوان جديد است که زبان هاي خاص آن ها نيز در کنارشان تکوين يافته است. کارکرد زبان مخفيِ خاص گروه ها، آن گاه خود و تأثير خود را اعمال مي کند که با عدم توسل به آن زبان ها، به درون گروه پذيرفته نمي شويد.
منبع: نشريه مه يار شماره 1